لغات 504

آموزش لغات 504

لغات 504

آموزش لغات 504

معنی vapor


لغت 504 این درس :

vapor




(vapour)بخار ، دمه ، مه ، تبخیر کردن یا شدن ، بخور دادن ، چاخان کردن.

)vapour(بخار،دمه ،مه ،تبخیر کردن یا شدن ،بخور دادن ،چاخان کردن
علوم مهندسى : بخار
شیمى : بخار
زیست شناسى : بخار
علوم هوایى : بخار



/vā´pǝr/
n., vt., vi.
● بخار،دمه،خوزم
the vapor coming out of the samovar
بخاری که از سماور بیرون می‌آمد
water vapor
بخار آب
● مه،دود و بخار،تارمیغ،تف
● (حالت گازی هر ماده‌ای که معمولا یا آبگون و یا جامد است) گاز
● بخور
● (در سیلندر موتور) گاز آتشگیر
● (نادر) هر چیز بی‌ارزش
● (سابقا) بخار معده،(معمولا با: the) دلمردگی،خود بیمار انگاری
● رجوع شود به: evaporate
● بخار بیرون دادن،بخار کردن
my breath was vaporing in the cold air
در هوای سرد نفسم بخار می‌کرد.
● رجوع شود به: vaporize
● چرند،مزخرف،وهم (اوهام)،خیال باطل
● چرندگویی،مزخرف گفتن،خیالبافی کردن (انگلیس: vapour)

معنی wholesale


لغت 504 این درس :

wholesale



عمده فروشى ،بطور یکجا،عمده فروشى کردن
بازرگانى : بصورت عمده فروختن ،عمده فروشى

wholesale (SELLING) /ˈhəʊl.seɪl/ US /ˈhoʊl-/
adjective, adverb
of or for the selling of goods in large amounts at low prices to shops and businesses, rather than the selling of goods in shops to customers:
wholesale prices
a wholesale supplier/business
We only sell wholesale, not to the public.


/-sāl´/
n., adj., adv.,vt., vi.
● عمده فروشی،کلان فروشی
wholesale prices
قیمت‌های عمده فروشی
● عمده فروش،کلان فروش،بنکدار
a wholesale merchant
تاجر عمده فروش
● در سطح گسترده،در مقیاس وسیع،چکی،(به صورت ) یکجا،گسترده،قلمب،قلمبه،سرجمع،گته،بی‌تمایز،همگانی
wholesale criticism
انتقاد گسترده
the wholesale massacre of civilians
کشتار همگانی غیر نظامیان
● به‌طور گسترده،سرتاسری،به کلی،یکجا
they rejected our proposals wholesale
پیشنهادات ما را به کلی رد کردند.
● عمده فروشی کردن،کلان فروختن
* at wholesale
1- به قیمت عمده فروشی 2- به میزان عمده فروشی
* by wholesale
1- به قیمت عمده فروشی 2- از طریق عمده فروشی 3- به‌طور گسترده،به مقیاس وسیع،یک باره،یکجا
they killed off the mice by wholesale
موش‌ها را یکجا کشتند.
* wholesaler, n.
بنکدار،عمده فروش،کلان فروش

معنی devise


لغت 504 این درس :

devise




تدبیر کردن، درست کردن، اختراع کردن، تعبیه کردن، وصیت نامه، ارث بری، ارث گذاری .

تدبیر کردن ،درست کردن ،اختراع کردن ،تعبیه کردن ،وصیت نامه ،ارث برى ،ارث گذارى
قانون ـ فقه : به ارث گذاشتن مال غیر منقول به وسیله وصیت کتبى

devise /dɪˈvaɪz/
verb [T]
to invent a plan, system, object, etc., usually cleverly or imaginatively:
He's good at devising language games that you can play with students in class.
The cartoon characters Snoopy and Charlie Brown were devised by Charles M. Schultz.


/di vīz´/
vt., vi
● تدبیر،تعبیه کردن،ابداع کردن،ساختن،اختراع کردن
to devise a remedy
چاره‌ای تدبیر کردن
to devise a new engine
موتور تازه‌ای ابداع کردن
he devised a new instrument for measuring temperature
او ابزار جدیدی برای سنجش حرارت درست کرد.
● (حقوق) از طریق وصیت‌نامه به ارث گذاشتن
● (قدیمی) تبانی کردن،توطئه کردن
● (مهجور) حدس زدن،تصور کردن
● (حقوق) ارث‌گذاری (مال غیر منقول و توسط وصیت‌نامه)،ملک ارثی

معنی beau


لغت 504 این درس :

beau




کج کلاه ، جوان شیک ، مردیکه خیلی بزن توجه دارد .

کج کلاه ،جوان شیک ،مردیکه خیلى بزن توجه دارد

beau /bəʊ/ US /boʊ/
noun [C] plural beaus or beaux OLD-FASHIONED
a boyfriend


//
n., pl.
● (قدیمی) شیک پوش،فکلی،خودآرا
● (قدیمی) خواستگار،خاطرخواه

معنی expensive


لغت 504 این درس :

expensive




گران، پرخرج .

گران ،پرخرج
قانون ـ فقه : گران
بازرگانى : پرخرج



/ek spen´siv, ik-/
adj.
● گران،پرقیمت،پربها،بهادار،بهاور
an expensive house
یک خانه‌ی گرانقیمت
grapes have become very expensive
انگور خیلی گران شده است.
disobedience proved to be very expensive for him
نافرمانی برایش خیلی گران تمام شد.
an expensive trip
یک مسافرت پرهزینه