لغت 504 این درس :
descend
پایین آمدن ، فرود آمدن ، نزول کردن .
پایین امدن ،فرود امدن ،نزول کردن
قانون ـ فقه : به ارث رسیدن
علوم نظامى : نزول کردن
descend (POSITION) /dɪˈsend/ verb 1 [I or
T] FORMAL to go or come down:The path descended steeply into the valley.Jane descended the stairs.2 [I] LITERARY If darkness or night descends, it becomes dark and day changes to night.descent /dɪˈsent/ noun [C or
U]a movement down:The plane began (to make) its final descent into the airport.There is a steep descent (= way down, such as a path) to the village below.
descend (NEGATIVE MOOD) /dɪˈsend/ verb [I] LITERARY 1 If a negative or bad feeling descends, it is felt everywhere in a place or by everyone at the same time:A feeling of despair descended (on us) as we realized that we were completely lost.2 If a condition, usually a negative condition, descends, it quickly develops in every part of a place:Silence descended on the room/over the countryside.descent /dɪˈsent/ noun [S or
U]a change in someone's behaviour, or in a situation, from good to bad:His descent into crime was rapid.
/
dē send´, di-/
vi., vt.● (از جای بالاتر به جای پایینتر رفتن) پایین رفتن،نزول کردن،فرود آمدن،هبوط کردن،به زیر رفتن
she descended the stairs slowlyآهسته از پلهها پایین رفت.the elevator descended rapidlyآسانسور به سرعت پایین رفت.the road descendsجاده به طرف پایین شیب دارد،راه سرازیر است.● سیر نزولی کردن (از گذشته به حال یا از جلال به پستی یا از کلیات به جزئیات و غیره)
the writer descends from generalities to particularsنویسنده از کلیات به جزئیات میپردازد.● سرازیر شدن یا بودن،زیر سوی بودن،زیر راستا بودن،فروسوی بودن،شیب داشتن
the road descended all the way to the seaراه تا کنار دریا سرازیر بود.● (معمولا با فعل: to be) از نسل یا تخمهی ... بودن،سرچشمه گرفتن از
he is descended from the Nayeb Hosseiniesاو از نسل نایب حسینیهاست.● (از طریق وراثت و غیره) رسیدن به
the property descended to his sister's grandchildملک به نوهی خواهرش رسید.● (با: to) تن در دادن به،افتادن به (مثلا روزگار بد)،به خود هموار کردن
he finally descended to begging and stealingبالاخره کارش به گدایی و دزدی کشید.I will never descend myself to your level!هرگز خودم را به سطح تو پایین نخواهم آورد!● (با: on یا upon) برکسی نازل شدن (مثل اجل معلق)،سرکسی خراب شدن (مثل مهمان ناخوانده)،سرکسی ریختن،یورش بردن
enemy forces descended on the city from all sidesنیروهای دشمن از هر سو به شهر ریختند.uninvited guests descended on us every Fridayهر جمعه مهمانان ناخوانده سر ما خراب میشدند.● (نجوم) به سوی افق حرکت کردن،افول کردن،فرو شدن
● (موسیقی) به گام زیرین رفتن
● فرا رسیدن
night descends early in wintertimeدر زمستان شب زود فرا میرسد.